محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

شازده کوچولو فرمانروای قلب من

ششمین ماه رمضان در زندگی پسرم

مژده ای منتظران ماه خدا آمده است       ماه شب‌های مناجات و دعا آمده است                 ماه دلدادگی بنده به معبود رسید                        بر سر سفره شاهانه گدا آمده است.....                                    دوستان گلم ، عبادتتون قبول .        &...
31 تير 1391

خدا رو شکر ، بابایی اومد

سلام عزیز دلم دیشب بابایی اومد و شما وقتی چهره ش رو روی آیفون دیدی از خوشحالیت نمیدونستی چکار کنی بدون اینکه گوشی رو برداری میگفتی سلااااااااااااام سلاااااااااااااام  . بعدش هم از توی راه پله یه ریز سلام میکردی و میگفتی بابایی بیا بابایی بیا بالا.............. الهی دورت بگردم نازنینم که تند و تند سه طبقه رو رفتی پایین استقبال بابات . مثل دفعات قبلی سوغاتت رو من خریدم و کادو کردم ، گذاشتم داخل پارکینگ که بابایی وقتی اومد دستاش خالی نباشه ، یه دایناسور (شما عشق دایناسور داری) و یه شخصیت معروف کارتونی که متاسفانه بنده اسمش رو بلد نیستم که موزیکاله و راه میره . الان هم شما و بابایی توی سالن پایین خوابیدین . از اونجایی که اتا...
27 تير 1391

بدون عنوان

سلام عشقم اصلا فرصت ندارم ، اومدم هول هولکی بنویسم یک ساعتی هست که رسیدیم خونه ، امروز خونه عمه جون مراسم آوردن خریدن عروس بود و البته ما هم خریدهای داماد رو همونجا نشون دادیم . این چند روز که من خونه عمه جون مشغول کمک بودم شما یه وقتهایی رو پیش من بودی یه زمانهایی هم میگذاشتمت خونه مانا که خیالم راحت باشه . آجان دیشب تعاونی داشت خونه شون و مانا میگفت شما حسااااااابی بهشون کمک کردی ، از پخش کردن قندون و پیش دستی میوه و ... گرفته تا چیدن سفره و ......... هر دفعه هم آجان میخواست چیزی بلند کنه میگفتی نه آجاااااااان دستت درد میاد(سه شنبه میله دستش رو درآوردن) . خلاصه که پسری باعث شد آجان جلوی دوستانش کلی قیافه بگیره برای داشتن ...
25 تير 1391

تو خوبی ولی یه کم بدقلقی میکنی

سلام عشقم فرصت نمیکنم بیام برات بنویسم. خیلی دلم میخواست عکس های روز نیمه شعبان رو بزارم ولی هنوز نریختم توی لب تاب. والله این چند وقت فقط در راهم . خسته شدم اینقدر رانندگی کردم. بابایی همیشه قبل رفتن باک ماشین رو برام پر میکنه چون من از رفتن به پمپ بنزین خوشم نمیاد ولی توی این 24 روز که بابا رفته یه باک خالی کردم هیچ یه بار 20 و دیروز هم 50 تا بنزین زدم ................. الان در تیر ماه 1391 قیمت ب-ن-ز-ی-ن آ ز ا د 700 تومان . این رو نوشتم که در آینده با زمان خودت مقایسه کنی ، شاید برات جالب باشه . دیگه جونم برات بگه میگو ای که روز تولدت یعنی 5 تیر خریدم یک بسته 13،500 امروز خریدمش 18،500 قیمت روی بسته نوشته بود ، خود فرو...
21 تير 1391

خیلی کار داریم

سلام عزیز دلم بالاخره لب تابم درست شد ولی این روزها خیلی کار دارم و فرصتی برای نوشتن نیست دیروز عصر از خونه مانا اومدیم البته قرار بود بمونیم و من خودم امروز به تنهایی بیام اینجا و پروژه ام رو به دانشگاه تحویل بدم ولی از اونجایی که کشف کردم شما به آب و هوای خونه مانا و گل و گیاهش و شاید هم گرد و خاکی که اطرافشه به خاطر کارگاه آجان آلرژی داری و چشمات دوباره قرمز شد و خارش و سوزش و ....... من هم دیروز نتونستم طاقت بیارم و هی شما خواهش کردی بمونیم ولی موافقت نشد . الان منتظرم بیدار بشی تا بریم پرینت پلانها رو بگیرم ساعت 4 هم با هم میریم دانشگاه کار رو تحویل میدم . فردا هم روز پر کاریه ، صبح باید با دندونپزشکیت تماس بگیرم گفتن یا...
13 تير 1391

بدون عنوان

  به خاطر حرکت وسیله ها ، کیفیت عکسها خوب نیست ولی هر چی باشه یادآور خاطرات یک روز ماست.             و این هم پسری و شامش " میگوی پفکی"   ...
7 تير 1391